مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی

دسته : -علوم انسانی

فرمت فایل : word

حجم فایل : 668 KB

تعداد صفحات : 362

بازدیدها : 182

برچسبها : دانلود مقاله

مبلغ : 9400 تومان

خرید این فایل

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی در 362 صفحه ورد قابل ویرایش

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی در 362 صفحه ورد قابل ویرایش 

احدیت وواحدیت

یونس:الر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكیمِ(1)أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ(2)الف، لام، راء. این است آیاتِ كتابِ حكمت‏آموز. آیا براى مردم شگفت‏آور است كه به مردى از خودشان وحى كردیم كه: مردم را بیم ده و به كسانى كه ایمان آورده‏اند مژده ده كه براى آنان نزد پروردگارشان سابقه نیك است؟ كافران گفتند: «این [مرد] قطعاً افسونگرى آشكار است. » 

﴿ الر اشاره به حقیقت محمدیه دارد که همان رحمت عام الهی است بقوله تعالی (و ما ارسلناک الارحمۀ للعالمین).

﴿ تِلْكَ یعنی آنچه به وسیله این سه حرف به آن اشاره می شود کتاب حکیمانه ای است که دارای جزئیات محکم و متقن است[یا به تأویل دوم در دو مقام] که اول به اعتبار هویت احدیت جمعی حق و دومی صفت واحدیت تفصیلی اوست به خداوند قسم یاد می کنم [باید افزود که] صفت واحدیت حق در باطن جبروت و ظاهر رحموت قرار دارد.

﴿ آیاتُ الْكِتابِ که دارای حکمت است.

﴿ أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَبًا آیه شریفه تعجب کافران را زیر سؤال می برد و می فرماید با وجود اینکه سنت همیشگی خداوند ارسال وحی بر پیامبرانش می باشد چرا آنها آنرا انکار می کند و در ادامه می فرماید همانا که تعجب آنان به دلیل دوریشان از مقام پیامبر و عدم نزدیکی به ایشان و نیز یکی نبودن وحی با اعتقادات ایشان می باشد.

﴿ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ یعنی [ایمان آوردنشان در ازل و] به واسطه عنایت ازلی حق به ایشان است [یا به تعبیر دیگر] تقرب آنان به حق تعالی به واسطه برگزیدنشان در ازل است که این فقط مخصوص به آنان بوده و احدی همانند آنان نیست و اگر اینگونه نبود آنان نیز ایمان نمی آوردند.

﴿ قالَ الْكافِرُونَ یعنی کسانی که از حق در حجاب مانده و از ظهور صفات حقانی در حقیقت محمدیه چیزی نمی دانند.

 

طه:اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى كه جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیكو به او اختصاص دارد. 

﴿ اللَّهُ یعنی نازل کننده موصوف به این صفات، الله می باشد.

﴿ لا إِلَهَ إِلا هُوَ ذات احدیت و حقیقت هویت او با این اسماء متکثر و متعدد نمی گردد. پس او در ازل و ابد تغییر نکرده و موجودی جز او وجود ندارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى [اما به اعتبار واحدیت و مصدریتش او دارای اسماء حسنی است که] همانا ذات او به اعتبار تعینات صفاتش می باشند.

 

مومنون:أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ(56) آیا مى‏پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بدیشان مدد مى‏دهیم،[از آن روى است كه‏] مى‏خواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم؟ [نه، ] بلكه نمى‏فهمند.

﴿ أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ(55) نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ یعنی سعادتمندی- آنگونه که آنان تصور می کنند- به وسیله لذات دنیوی و یاری شدن به نعمتهای فانی نیست. بلکه یاری حقیقی توفیق در خیرات ماندگار است [به عبارت بهتر یاری حقیقی] ترس ناشی از خشیت الهی در هنگام تجلی عظمت و یقین عیانی به تجلی صفات ربانی و توحید ذاتی و نیز هدایت خلق و اعطاء کمالاتش در مقام بقاء همراه با ترس از ظهور بقایای نفسانی در بازگشت از عالم احدیت به عالم ربوبیت است و این همان پیشی جستن در خیرات است.

 

عنكبوت:مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ(41) داستان كسانى كه غیر از خدا دوستانى اختیار كرده‏اند، همچون داستان عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانه‏اى براى خویش ساخته، و در حقیقت -اگر مى‏دانستند- سست‏ترین خانه‏ها همان خانه عنكبوت است.

﴿ مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْلِیاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ [منظور آیه شریفه این است که] منشأ محبت أخروی ذات احدیت و محبت الهی است و این همان محبتی است که بین پاکان و اولیاء به خاطر تناسب صفات و نزدیکی ذاتشان برقرار است.

 

عنكبوت:وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ(69) و كسانى كه در راه ما كوشیده‏اند، به یقین راههاى خود را بر آنان مى‏نماییم و در حقیقت، خدا با نیكوكاران است.

﴿ لَنَهْدِیَنَّهُمْ به راههایی که به ذات حق منتهی می گردد. که این راهها صفات الهی اند که حجاب ذات او گشته و سلوک در آنها همانا اتصاف به آنها است که سالک را بر اساس صفتی که متصف به آن است به اسمی ثابت از حق تعالی می رساند که این عین ذات واحدیت است که به منزله باب حضرت احدیت می باشد.

﴿ وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ آنان که در مقام مشاهده خداوند را عبادت می کنند همچنانکه حضرت امیر (ع) فرمودند (الإحسان ان تعبدوالله کأنک تراه) پس محسنین سالکان سیر صفاتی حق و متصف به آنها می باشند. چرا که آنها حق را به واسطه مراقبه و مشاهده خویش عبادت می کنند و دلیل اینکه فرموده است: (کانک تراه) چرا که رویت و شهود عینی فقط بعد از فنای صفاتی و ذاتی محقق می گردد.

 

سجدَة:الم(1) الف، لام، میم.تَنْزیلُ الْكِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ(2) نازل شدن این كتاب -كه هیچ [جاى‏] شك در آن نیست- از طرف پروردگار جهانهاست.

﴿ الم یعنی ظهور ذات احدیت و صفات و حضرات اسمائیه حق.

﴿ تَنْزیلُ [تنزیل یعنی فروفرستادن] کتاب عقل فرقانی مطلق بر وجود محمدی.

﴿ مِنْ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ به واسطه ظهور رحمت تامه اش بر مظهر محمدی.

 

سجدة:اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ(4) خدا كسى است كه آسمانها و زمین و آنچه را كه میان آن دو است، در شش هنگام آفرید، آنگاه بر عرش [قدرت‏] استیلا یافت، براى شما غیر از او سرپرست و شفاعتگرى نیست؛ آیا باز هم پند نمى‏گیرید؟

﴿ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما به وسیله احتجاب به آنها در ایام شش روزه الهی که مدت زمان خفاء حضرت حق از زمان آدم تا زمان حضرت رسول (ص) می باشد.

﴿ ثُمَّ اسْتَوى که با تجلی به جمیع صفات خود بر عرش قلب محمدی در روز آخر [روز جمعه] تجلی نمود همانا منظور از استواء خورشید کمال نورافشانی اوست و به این جهت است که فرمود (بعثت و فی نسم الساعۀ) چرا که وقت بعثت او صبحگاه قیامت و ظهر آن هنگام ظهور حضرت مهدی (ع) است. و به این جهت است که خواندن این سوره در صبح روز جمعه مستحب شمرده شده است.

﴿ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ در هنگام ظهور آن.

﴿ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ به دلیل اینکه جملگی در او فانی می شود.

﴿أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ یعنی آیا در هنگام ظهور وحدت عهد اولی و میثاق فطری خویش را به یاد می آورید؟

 

صافات:بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ(46) لا فِیهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا یُنزَفُونَ(47) [باده‏اى‏] سخت سپید كه نوشندگان را لذّتى [خاص‏] مى‏دهد؛ نه در آن فساد عقل است و نه ایشان از آن به بدمستى [و فرسودگى‏] مى‏افتند.

﴿ بَیْضاءَ یعنی فورانی که از عین احدیت [یا همان کافور] بوده و هیچگونه شائبه ترکیب با تعنیات در او راه ندارد.

﴿ لَذَّةٍ لِلشّارِبینَ  لا فیها غول که عقلشان را ضایع سازد. چرا که آنان اهل صحوند و خداوند آنها را از ناپاکی ها و حجاب پاکی گردانده است.

﴿ وَ لا هُمْ عَنهَا یُنزَفُونَ یعنی عقلشان را به واسطه نوشیدن آن شراب از دست نمی دهند. و گرنه در مقام بقاء و اهل بهشتهای سه گانه نبودند.

 

 ص:وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ اْلأَخْیارِ(47) و آنان در پیشگاه ما جدّاً از برگزیدگان نیكانند.

﴿ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا در حضرت واحدیت.

 

اسم اعظم

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)به نام خداوند رحمتگر مهربان

معنی ﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ همانا به واسطه صورت انسان کامل که جامع رحمت عامه (رحمانیه) و رحمت خاصه (رحیمیه) و مظهر ذات الهی به اعتبار جمیع صفاتش شروع کرده و می خوانم و این صورت انسانی، همان اسم اعظم الهی است که حضرت رسول اکرم (ص) در حدیث (( اوتیت جوامع الکلم و بعثت لأتم مکارم اخلاق)) به این مطلب اشاره فرموده اند. زیرا کلمات همان حقائق موجودات واعیان ثابته آنها می باشند و مکارم اخلاق کمالاتی است که مصدر کارهای آنهاست که جملگی آنها در کون جامع انسانی گرد آمده است.

 

بقره:الم(1)ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ(2)((الف، لام، میم. این است كتابى كه در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است.))

﴿ الم(1)ذلِكَ الْكِتابُ : [حق تعالی به وسیله این سه حرف(الم) اشاره به کل وجود - از حیث کل بودنش- داشته است زیرا که (ا) بر اساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدا وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و(م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [و قوس صعود ونزول ] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خود می رسد. و به همین جهت است که (ختم) و( پایان) نامیده می شود و [و در همین زمینه] می فرمایند (( ان الزمان قد استدار کهیئۀ یوم خلق الله السموات و الارض)) و از برخی از پیشینیان نقل شده است که (ل) از دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات و ((صفت علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند که قبلا به آنها اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است. زیرا که [در اصطلاح عرفا] اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات و اما (م) اشاره به ذات همراه با جمیع صفات و افعال دارد که به واسطه این صفات و افعال در صورت محمدیه که همان اسم اعظم ((الله)) است محتجب شده است.

 

بقره:وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْكَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى‏ فی خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ(114)((و كیست بیدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا، نام وى برده شود، و در ویرانى آنها بكوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان و لرزان در آن [مسجد]ها درآیند. در این دنیا ایشان را خوارى، و در آخرت عذابى بزرگ است.))

﴿ أَنْ یُذْكَرَ فیهَا اسْمُهُ [اسم] خاص او که همان اسم اعظم است زیرا که با آن اسم جز در قلب تجلی نمی کند و آن تجلی ذاتی با جمیع صفات است. [و یا به تاویل دیگر] اسم مخصوص به هر فرد می باشد و آن کمال شایسته ای است که در استعدادش نهفته است.

 

انعام:وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُورًا وَ هُدًى لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ(91)(( و آنگاه كه [یهودیان‏] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نكرده»، بزرگى خدا را چنانكه باید نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده؟ [همان كتابى كه‏] براى مردم روشنایى و رهنمود است، [و] آن را به صورت طومارها درمى‏آورید. [آنچه را] از آن [مى‏خواهید] آشكار و بسیارى را پنهان مى‏كنید، در صورتى كه چیزى كه نه شما مى‏دانستید و نه پدرانتان، [به وسیله آن‏] به شما آموخته شد. » بگو: «خدا [همه را فرستاده‏]»؛ آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل‏] خود به بازى [سرگرم‏] شوند.))

﴿ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ یعنی آنگونه که شایسته اوست اورا نشناخته اند چرا که در تنزیه حق به اندازه ای مبالغه می کنند که او را از بندگانش دور کرده تا جایی که ممکن نیست چیزی از علم و کلامش بر بندگانش نازل گردد واگر آنگونه که شایسته اوست او را می شناختند. می دانستندکه وجود بندگانش به واسطه اوست و همه به وجود او موجودند و جز او وجودی نیست، بلکه جملگی عالم شهادت ظاهریت اوست و جمله عالم غیب باطنیش و برای هر باطنی ظاهری وجود دارد پس چه مشکلی است که برخی از صفاتش بر مظهر بشری اش ظهور یابد بلکه برای علم باطنی و حکمت او مظهری جز انسان کامل وجود ندارد پس نبی به اعتبار صورت ظاهری اش ظاهر حق است و به اعتبار باطنش باطن حق. علمش را بر قلب او نازل ساخته و بر زبانش جاری می سازد تا خلق را به سوی ذات الهی دعوت کند و هرگز به دو گانگی نخواند مگر به اعتبار تفصیل در صفات حق. اگر به اعتبار وحدت بنگریم چیزی جز او وجود ندارد- نه نبی ونه غیر او اما اگر به اعتبار تفصیل صفات و اسمائش بنگریم پیامبری ظهور می یابد که تابع اسمی از اسماء اوست ودر مرحله بعد به اسمی از اسماء او تبدیل می شود و اگر این پیامبر دارای مقام نبوت تام باشد به اسم اعظم الهی تبدیل می گردد که درهای خزائن غیب ووجود وحکمتش جز به واسطه این اسم اعظم باز نمی گردد.

 

هود:وَ قالَ ارْكَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ(41)((و [نوح‏] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است. »))

﴿ وَ قالَ ارْكَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها [یعنی این حرکت و سکونش] به واسطه اسم اعظم  الهی که همان عارف کامل از افراد نوع انسانی است می باشد. که اجرای احکام الهی و ترویج آنان در عالم مادی به واسطه اوست. [به عبارت دیگر] اجرای هر شریعت و دستورات آن و برقراری احکامش به واسطه پیامبر یا امام و یا یکی از دانشمندان نیکو کردار آنان صورت می گیرد.

 

رّعد:المر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ وَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ(1)((الف، لام، میم، راء. این است آیات كتاب، و آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است، ولى بیشتر مردم نمى‏گروند.))

﴿ المر (الف) اشاره به ذات احدیت، (ل)، اشاره به اسم علیم حق، (م) اشاره به اسم اعظم الهی و (ر) اشاره به مظهر اسم اعظم الهی که رحمت تام حق تعالی می باشد.

(تلک)[یعنی آن حروف نشانگر] بزرگترین نشانه های کتاب کل یا همان وجود مطلق‌ می باشند.

 حج:الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ كَثیرًا وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ(40) ((همان كسانى كه بناحق از خانه‏هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‏كرد، صومعه‏ها و كلیساها و كنیسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسیار برده مى‏شود، سخت ویران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دین‏] او را یارى مى‏كند، یارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نیرومند شكست‏ناپذیر است.))

﴿ یُذْكَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ [یاد خدا به وسیله اسم اعظم] به واسطه تخلق به اخلاق الهی و اتصاف به صفاتش ودریافت اسرار او وفنا در ذاتش صورت می گیرد.

 

فتح:إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَكَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما یَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْرًا عَظیمًا(10) ((در حقیقت، كسانى كه با تو بیعت مى‏كنند، جز این نیست كه با خدا بیعت مى‏كنند؛ دست خدا بالاى دستهاى آنان است. پس هر كه پیمان‏شكنى كند، تنها به زیان خود پیمان مى‏شكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى‏بخشد.))

﴿ یَدُ اللّه [منظور از یدالله دست] ظاهر در مظهرش یعنی رسول اکرم- و اسم اعظم او- می باشد.

﴿ِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ یعنی قدرت آشکار یافته در دستان حضرت رسول برتر از قدرت ظاهر گشته در دستان آنهاست.  پس در هنگام پیمان شکنی شان آنان را ضرر رسانده و در هنگام وفای به عهد نفعشان می بخشد.

 

نجم:لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‏(18) ((به راستى كه [برخى‏] از آیات بزرگِ پروردگار خود را بدید.))

﴿ لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْكُبْرى یعنی صفت رحمانیت آن حضرت که جمیع صفات در آن مندرج است و بلکه اسم اعظم الهی را که ذات همراه با جمیع صفات است درمقام عین جمع وجود و با لفظ الله از آن نام
می برند
[شهود فرمود‏] به طوریکه درآن مقام ذات حجاب صفات وصفات حجاب ذات نمی گردد.

 

نجم :وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفّى(37)(( و [نیز در نوشته‏هاى‏] همان ابراهیمى كه وفا كرد.))

﴿ وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفّى به حق الله. [توضیح اینکه] به واسطه تسلیم وجود خویش به حق تعالی در حال فنای در توحید- و قیام به امر عبودیت وتبلیغ رسالت و نبوت و در حال استقامت [به عهد الهی] وفا می نماید. [و به تاویل دیگر] با اینکه کلماتی را؟؟؟؟ همان صفات الهی است- که خداوند او را به آنها مبتلا کرده بود به اتمام رساند.

﴿وفی یعنی به عهدی که در ابتدای فطرت از او گرفته شده تا بر آن ثابت مانده و به وسیله آن به مقام توحید دست یابد. که در آیه شریفه (انی وجهت وجهی للذی فطرالسموات والارض) به آن اشاره شده است.

 

الرحمن:تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِی الْجَلالِ وَ اْلإِكْرامِ(78) ((خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوارت!))

﴿ اسْمُ رَبِّكَ اسم اعظمی است که مرتبه سالکین به واسطه آن از ابتدا تا انتها ترقی یافته تا به او رسیده ورستگار گردند.

 

طاغیه: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ(52) ((پس به [پاس‏] نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى.))

﴿ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظیمِ یعنی خداوند را به واسطه ذاتت که همان اسم اعظم و شامل تمامی صفات است، پاک و منزه دان.

 

انسان:وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصیلاً(25) ((و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان یاد كن.))

﴿ وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ یعنی ذاتت را که همان اسم اعظم الهی است به واسطه ادای حقوق واظهار کمالاتش یاد کن.

 

وحدت در كثرت وبالعكس

حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))

((الف)) های سه گانه غیرمکتوب باقیمانده از 22 حرف [اگر بسم الله الرحمن الرحیم را به صورت حروف جداگانه بنویسیم] اشاره به ((عالم الهی حق تعالی)) به اعتبار ذات و صفات وافعال دارند. پس آنها به اعتبار تفصیل سه عالم جداگانه اند ولی در حقیقت یک عالم می باشند و سه حرف ((الف)) مکتوب اشاره به ظهور و عوامل سه گانه الهی در ظهور اعظم انسانی است که سبب احتجاب عالم الهی می گردند [که درا ین مطلب مذکور به آن اشاره شده است] هنگامی که از حضرت رسول اکرم (ص) سوال می شود که ((الف)) (باء) [در کلمه بسم] کجا رفت؟ فرمود(( شیطان آنرا دزدید)) که امر به کشیدن (مد) باء بسم الله به جای ((الف)) آن نیز اشاره به احتجاب ((الوهیت الهیه)) به واسطه صورت رحمت واسعه او و ظهورش در صورت انسانی می باشد [وفهم این مطلب به قدری مشکل است] که آنرا جز اهلش نمی دانند و به همین دلیل است که (( الف) به صورت غیرمکتوب آمده است.

 

حمد :الْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ(2)((ستایش خدا را كه پروردگار جهانیان،))

پس مطلق حمد، حقیقت حمد دائماٌ مختص به اوست که این حمد را برحسب استحقاق ذاتی او به اعتبار الولیت و آخریت و حد فاصل (میان) این دو، در مقام جمع و به لسان تفصیل می باشد. پس در حقیقت حامد و محمود در مقام جمع و تفصیل و عابد و معبود در مبدا و منتهی اوست. هنگامی که به واسطه تجلی صفاتی خود جلوه می نماید، او را به عظمت و جمالش و در عین حال قدرت و جلالش مشاهده می نمایند پس به صورت قول و فعل عبادت را مختص به او می دانند و از او طلب یاری می نمایند زیرا که معبود جز او ندیده و حول و قوه ای جزبه واسطه او نمی دانند.

 

حمد :صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ(7)(( راه آنهایى كه برخوردارشان كرده‏اى، همانان كه نه درخور خشم‏اند و نه گمگشتگان.))

﴿ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ : همانان که در ظواهر مانده اند و به واسطه نعمتهای رحمانیه و نعمتهای جسمانی و ذوق حسی از حقائق روحانی و ونعمتهای قلبی وذوق عقلی غافل مانده اند همانند قوم یهود که دعوت آنان به ظواهر و بهشت ها و حور و قصور بود سپس [حضرت حق] برآنان غضب فرموده که این غضب باعث ؟؟؟ و دوری و توقف در ظواهر گشت [باید دانست که توقف در ظواهر خود به منزله دور ترین حجابهای ظلمانی [از حق تعالی] می باشند.

﴿وَ لاَ الضّالِّینَ: کسانی که در بواطن [که همان حجب نورانی می باشند] توقف کرده و به واسطه نعمت رحیمیه حق تعالی از نعمت رحمانیه حق در حجاب مانده و از ظاهریت حق غافل شده راه راست را گم کرده اند در نتیجه از شهود جمال حق تعالی در کل هستی محروم شده اند مانند مسیحیت که دعوتشان به بواطن و انوار عالم قدس می باشد. در حالیکه دعوت پیروان موحد محمدی(ص) به سوی کل و جمع میان محبت جمال ذات از طرف زیبایی صفات از طرف دیگر می باشد [جمع وحدت و کثرت]

 

بقره:الم(1)ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ(2)((‏الف، لام، میم. این است كتابى كه در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است))

﴿ الم*ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ : الف، لام، میم* این است کتابی که در آن هیچ تردیدی نیست و مایه هدایت تقوا پیشگان است.

(الم * ذلک الکتاب) : [حق تعالی] به وسیله این سه حرف (الم) اشاره به کل وجود از حیث کل بودنش داشته است زیرا که (ا) براساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدا وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و (م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [وقوس صعود و نزول] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خودمی رسد. و به همین جهت است که (ختم) [و پایان] نامیده می شود و [در همین زمینه] می فرمایند ((ان الزمان قداستدار کهیئۀ یوم خلق الله السموات والارض)) و از برخی از پیشینیان نقل شده است که از ل دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات و ((صفت علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند که قبلا به آنها اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است زیرا که [در اصطلاح عرفا]: اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات و اما (م) اشاره به ذات همراه به جمیع صفات و افعال دارد که به واسطه [اسماء] این صفات و افعال در صورت محمدیه که همان اسم اعظم ((الله)) است محتجب شده است.

 

بقره:وَ إِنْ كُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ(23)(( و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ایم شك دارید، پس -اگر راست مى‏گویید- سوره‏اى مانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را -غیر خدا- فرا خوانید.))

﴿ وَ إِنْ كُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا پس آنگاه که توحید را اثبات نموده بعد از آن به اثبات نبوت استدلال فرمود چرا که اسلام آوردن با آن کامل می شود. زیرا اسلام آوردن جز با اقرار به شهادتین صحیح نمی باشد چرا که توحید تنها [بدون نبوت] احتجاب از تفصیل [و خلق] به واسطه [استغراق] در جمع می باشد.

که این جبر محض است که ما را به زندقه و اباحیگری می کشاند و [از طرف دیگر نیز] انتساب فعل و قول به رسول [بدون در نظر گرفتن حق تعالی] احتجاب از جمع به واسطه تفصیل [و خلق] بوده که صرف تفویض و کنار نهادن حق تعالی از امور است که ما را به محبوبیت و شریک قراردادن برای حق تعالی می کشاند ردحالیکه اسلام با جمع میان دو قول لااله الا الله و ((محمد رسول الله)) و اینکه او مظهور افعال الهی است طریق اعتدال را برگزیده است پس افعال خلق نسبت به افعال حق تعالی مانند بدن برای روح می باشد. که مصدر فعل روح می باشد اما جز به وسیله بدن افعال انجام نمی گیرند [در مقام مقایسه نیز] وجود با اینکه فاعل حقیقی حق تعالی است اما جز به واسطه خلق انجام نمی گیرند.

 

بقره:وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساكینِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْنًا وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ(83)(( و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محكم گرفتیم كه: «جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان كنید، و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زكات را بدهید»؛ آنگاه، جز اندكى از شما، [همگى‏] به حالت اعراض روى برتافتید.))

﴿ وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ : با ایشان پیمان توحید بستم و اقتضاء توحید مشاهده حضرت ربوبی و تجلیات ربوبی در مظاهرش و اداء حق آنها به میزان ظهور این اوصاف ربوبی در آنها می باشد و باید گفت که در عالم شهادت اولین کسی که این صفات و آثار ربوبی بر آنها متجلی شده والدین می باشند.

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید